امید صفرزهی پسر ۱۷ ساله بلوچی و پر امید زاهدانی بود.
او نان آور خانواده اش بود. او کودکی بود که به دلیل استثمار و سرکوب سیستماتیک مردم بلوچ توسط رژیم ایران از کودکی ارزشمند خود محروم شده بود. حتی از حق داشتن شناسنامه هم محروم شد. او در سن ۱۳ سالگی مجبور شد مدرسه را ترک کند تا با کار در یک کارخانه آجر، خرج خانواده اش را تامین کند. اما شور و امید به زندگی آنقدر در امید قوی بود که در سخت ترین شرایط هم می شد برق امید را در چشمان سیاه خسته اش دید.
روز ۸ مهرماه که پس از آن به نام جمعه خونین نامگذاری شد، مردم زاهدان به دلیل خشم خود نسبت به افسر عالی رتبه پلیس که به دختری ۱۵ ساله تجاوز کرده بود، دست به تظاهرات زدند. بنابراین آنها پس از نماز جمعه در یک تظاهرات مسالمت آمیز برای عدالت برای آن دختر کوچک گرد آمدند. امید هم مثل خیلی از بچه های دیگر آنجا بود. قبل از پایان نماز، در حالی که بسیاری از مردم هنوز در داخل مسجد بودند، نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی به سوی معترضان مسالمت آمیز آتش گشودند و قتل عام ایجاد کردند که حداقل ۹۶ کشته و زخمی بسیار شدیدتر برجای گذاشت. در میان کشته شدگان حداقل ۱۳ کودک و امید یکی از آنها بود. نیروهای امنیتی رژیم با شلیک گلوله به سر و گردن امید را کشتند و در کنار او تمام امید را در چشمانش کشتند.
Main sources:
The wikipedia article used for the number of people killed in the massacre
Tweets that used to draft Omid’s story
Comments